دیوار را سوراخ کن و
لبهایم را ببوس!
شوهرم بناست
تعمیرش میکند.
Author: نامی برای هیچکس
در شمال ایران، به دنیا آمدم. کودکیام در روستایی در بیست و سه کیلومتری جنوب ساری و در آن شهر، توامان گذشت. از کودکی در کشتزارهای برنج عرق ریختم. سالهاست به روایتی، شعرکی مینویسم و ترجمه میکنم، گاه فیلمکی میسازم و گاه برنامهنویسی میکنم و از این جور بلاهتهای توامان...